اینکه کارگردان برداشته لباس پوشیده تن بازیکنان خارجی کرده شاید با توجیه گرفتن مجوز بوده باشد، اما قابل قبول نیست و یک گاف محسوب میشود. وقتی کارگردان تصمیم میگیرد چنین فیلمی بسازد باید فکر همه جای آن را بکند. چون اگر قرار است جام ملتها بر اساس قوانین سهیل بیرقی برگزار شود، فینال را هم به تهران میآورد تا این همه دردسر پیش نیاید!
اما اگر بخواهیم به خود اثر بپردازیم، اولین چیزی که توجه ما را جلب میکند تاثیر فوتبال در این فیلم است. عرق سرد درباره یک بازیکن فوتسال است. یک بازیکن معروف فوتسال زنان که درگیر قوانین مردسالارانه جامعه شده. فیلم هم با یک مسابقه فوتسال بین ایران و کشوری خارجی که احتمالا تایلند است شروع میشود. بازی در ایران در حال برگزاری است و از همین ابتدای فیلم، عدم اشراف کارگردان به ورزش فوتبال نمایان میشود. اول از همه اینکه مسابقات جام ملتهای آسیا همیشه به صورت متمرکز برگزار میشود و این طور نیست که نیمه نهایی مسابقه در ایران برگزار شود و فینال در کوالالامپور مالزی! ضمن اینکه تیمهای خارجی که برای بازیهای حتی دوستانه به ایران سفر میکنند، حاضر نیستند با حجاب بازی کنند، چه برسد به مسابقات رسمی. اینکه کارگردان برداشته لباس پوشیده تن بازیکنان خارجی کرده شاید با توجیه گرفتن مجوز بوده باشد، اما قابل قبول نیست و یک گاف محسوب میشود. وقتی کارگردان تصمیم میگیرد چنین فیلمی بسازد باید فکر همه جای آن را بکند. چون اگر قرار است جام ملتها بر اساس قوانین سهیل بیرقی برگزار شود، فینال را هم به تهران میآورد تا این همه دردسر پیش نیاید! اما نوع نشان دادن بازی ایران و تایلند در ابتدای اثر هم محل سوال است. همهچیز در تصنعیترین حالت ممکن است. قبول که سخت است به تصویر کشیدن فوتسال. اما این انتخاب کارگردان است و باید تمهیدی برای آن بیاندیشد. اینکه صرفا دوربین سریع حرکت کند و تند تند کات بخورد کافی نیست. اینکه بازیکنان هیچ مهارت خاصی در کار با توپ نشان نمیدهند ایراد است. اینکه جریان بازی مشخص نیست ایراد است. اینکه بازی هیچ هیجانی غیر از ریتم سریع ندارد ایراد است.
فیلم با همین معضل شروع میشود و تا انتها هم درگیر آن میماند. نمیخواهم وارد مسائل فنی فیلم نظیر شخصیتپردازی و روایت شوم. تمرکز من بر استفاده از فوتبال در یک فیلم فوتبالی است. عرق سرد به هیچ عنوان نتوانسته فوتبال را در فیلم تهنشین کند. فوتبال هیچ کارکرد دراماتیکی ندارد. شما میتوانید افروز، شخصیت اصلی فیلم را که یک فوتبالیست است با یک محقق عوض کنید که شوهرش اجازه خروج به او نمیدهد، با یک نویسنده عوض کنید، اصلا با یک آدم معمولی عوض کنید. هیچ تغییری در فیلم رخ نمیدهد. کارگردان متوجه عظمت و تاثیرگذاری ورزشی به اسم فوتبال در جامعه نیست. نتوانسته تفاوتی را که فوتبالیست بودن شخصیت اصلی در ماجرا به وجود آورده، تصویر کند. همچنین اینکه همسر افروز یک مجری برنامه ورزشی است تاثیری در روند فیلم ندارد. شما او را هم میتوانید با یک دکتر یا مهندس یا یک سبزیفروش عوض کنید. کارکردهای اجتماعی این شخصیتها صرفا در یک سکانس فیلم که وکیل افروز میگوید: «همه در حال ساخت هشتگ برای تو هستند»، خلاصه میشود. سهیل بیرقی بیشتر از اینکه بر فوتبالیست بودن افروز تاکید کند بر «زن» بودن او تاکید میکند. همانطوری که در فیلم سابقش «من» هم نشان داده بود که دغدغه اصلیاش چیست؛ و دلیل اینکه فوتبال در فیلم اخیر او به حاشیه رانده شده همین نکته کلیدی است.
عرق سرد دنیای محدودی دارد. با وجود اینکه پتانسیل بزرگتر شدن داشت. با وجود اینکه میتوانست از زوایای مختلفی به ماجرا نگاه کند، اما همهچیز را به یک رابطه لج و لجبازی بین یاسر و افروز و نشان دادن مظلومیت شخصیت زن تقلیل داده. باران کوثری فوتبالیستی بود که چندان نشانی از فوتبالیست بودن نداشت. نه تکنیکش و نه استایلش. هرچند در سایر قسمتهای فیلم بازی خوبی از خودش به نمایش گذاشته بود. فدراسیون فوتبال گرچه نشانی از واقعیت فدراسیون فوتبال داشت، مانند منفعل بودن رییس فدراسیون و این جور موارد، اما در فیلم بیرقی خیلی ناامیدکننده و کوچک نشان داده شده بود. یک اتاق و یک راهرو. یک منشی و یک میز و چند صندلی. همانطور که صدا و سیما و برنامهای که همسر افروز مجری آن به حساب میآمد تنها یک فیگور بود. عرق سرد با محافظهکاری بیرقی محمدرضا شیخحسنی؛ فیلم دوم سهیل بیرقی «عرق سرد» پیش از هر چیز در سینمای ایران کمنمونه است. سینمای فارسی که در این سالها تجربههای پر تعدادی از درام را از سر گذرانده اینبار مخاطب را به ماجرایی دعوت میکند که کمسابقه در سینما ولی به ادعای کارگردان نهچندان کمسابقه در ورزش حرفهای کشوراست. در نتیجه میتوان گفت: این اثر دایهدار ایستادن مقابل خشونت علیه زنان است. شاید مقایسه «من» ساخته اول بیرقی با فیلم تازهاش حرفهای نباشد ولی برای شناختن بیشتر بیرقی، نگاه او به زن و توانایی فیلمسازیاش کماهمیت نیست. در فیلم «من» جزییات روزمره زندگی لیلا حاتمی به عنوان نقش اول دلیل قوت کار بیرقی بود. قصهگویی که با اشاره به جزییات شخصیتها بیننده را بیشتر به فضا نزدیک میکرد، اما این مساله در مورد عرق سرد صدق نمیکند. عرق سرد، قضاوتی یکسره عاطفی است درباره مسالهای که به روایت هر مخاطب به شکل منطقی سلب آزادی یک انسان در تصمیمگیری برای خودش را نشان میدهد. البته مشکل فیلم از آنجایی آغاز شد که دغدغه اثر درست مثل فیلم «من» مربوط به یک زن میشود. سوژه جسورانه این کار هم فرصتی برای بیرقی به حساب میآمد هم تهدید. عرق سرد با قدمهای لرزانش بر لبه تیغ خیلی وقتها از سطح انتظار ما از فیلمی در سینمای مدرن نزول میکند. دلیل این نزول همان خاصیت کلاسیکی است که بیرقی با اینهمه جسارت و تلاش برای نوآوری همچنان از آن خلاص نشده.
در تحلیل دلایل زنستیزی- و محدود کردن زن و حقوقش به مرد دیگری (شوهر) – به موارد زیادی برمیخوریم. تاریخی زنستیزانه که در هر برهه که خواسته با محافظهکاری احقاق حقوق کند قافیه را به کلی باخته. کیارستمی در توضیح دلایل فیلم ساختن خودش در ایران و در تشریح اینکه چرا شخصیتهای زن قصههایش در یک ماشین گذری یا بیشتر در زیستهای ساده روستایی نشان داده میشوند توضیح جالبی میدهد. او با آگاهی به زیر و بم فیلمسازی در فرهنگ فارسی به این نکته اشاره میکند که در کشور من زنها در این موقعیتها همانطور که در فیلم نشان داده شده، زندگی میکنند!
برای ساختن فیلمی در حمایت از حقوق زن (که برای من البته چنین کارکردی از سینما خیلی قابل درک نیست) مخاطب و مولف نیازمند هرچه بیشتر شناختن و نزدیکی پیدا کردن با شخصیت اصلی، با جزییات وقایع هستند. با این وجود در عرق سرد دوربین و کارگردان بارها به یادمان میآورند که ما در این لحظه همه آنچه باید را متوجه نمیشویم، درست مثل باران کوثری (افروز) که در قسمتهای زیادی از متن اعتراف میکند بلایی که سرش میآید حقش نیست! که توجیهش نمیکند همه آنچه بین او و یاسر (همسرش) گذشته برای تصمیم خودخواهانه یاسر است. عدم پرداختن دقیق به جزییات نارضایتی یاسربزرگترین نقطه ضعف فیلمی است که چند بار مخاطب را میگذارد جای قاضی (با همان تکنیک معروف دوربین رو به حاضرین دادگاه) و ما هربار دستمان در تبیین وضعیت خالیتر از مرتبه قبلی است. از این رو پیش از پرداخته شدن به مساله ظاهری کارگردان، مخاطب خودش دارد درگیر یکی از آفات زندگی سنتی میشود: اینکه سرنوشت انسان (زن/ مرد) را به طور غیرآزادانهای برایش رقم بزند. محافظهکاری، عدم آگاهی مخاطب به خیلی از مسائل و سهلانگاری در نشان دادن روابط انسانها در کار بیرقی اجازه مواجه شدن با آنچه را که میتواند پس پشت این ماجرا اتفاق بیفتد به بیننده نمیدهد. بیننده با تصاویری نصفه نیمه که از یک طرف میخواهد نشاندهنده نزدیکی بیش از حدِ متعارف بین بازیگران زن اصلی با هم باشد و از طرفی میخواهد از گذشتهای دوست داشتنیتر بین یاسر و افروز حرف بزند کلافه میشود و در همه این موارد صدایش در سینما درمیآید!
از کارگردان محافظهکاری که هم خواسته حرفش را بزند و هم نه. فیلمنامه برگرفته از یک داستان واقعی که اتفاقا خود اثر هم با پینوشتی در انتهای کار اصرارش به این موضوع را فاش میکند، نیازمند هرچه بیشتر واقعی به نظر رسیدن تمام اجزای یک اثر سینمایی است. این در حالی است که ما در این اثر با خودسانسوری، ضعف تالیف و قصه خامی مواجهیم که اجازه پذیرفته شدن مطلب توسط بیننده را از او سلب میکند. هرچند باید به جسارت بیرقی باز هم اشاره کرد که دست روی سوژه حساسی گذاشته، اما نباید از یاد ببریم که یک فیلم پیش از ادای دین به هر زن و مردی شاید در مقابل خودش مسوول است. یک فیلم که در اجزای مختلف خودش دچار نقصهای زیادی است، سخت بتواند از پس تفهیم و توجیه مطلب به بیننده (گویی نیت کارگردان) و از شرح واقعه به بهترین شکل (از نظر من) برآید. منبع: اعتماد
سامانه پیامک : ۳۰۰۰۸۸۳۰۳۰۳۰۰۰پست الکترونیک: info@zakernews.ir