همه چیز با یک مقدمه گیج کننده شروع میشود که بدون هیچ دلیلی، درام را وارد پیچ و تابهای بیخودی میکند. یک بچه خشمگین به اسم «زین» در حال شکایت از خانوادهاش است، به خاطر آن که چرا او را به این دنیا آوردهاند.
به گزارش شکورنیوز، ایندیوایر| دیوید ارلیچ، کفرناحوم یک شهر باستانی در اسرائیل است که در آنجا مسیح چند معجزه معروف خود را انجام داد، جایی که حتی مفلوکترین و بدبختترین مردمان هم میتوانستند به تکامل برسند. این کلمه امروزه آنچنان هم پرکاربرد نیست و روزانه در مکالمات به کار نمیرود، ولی به هر حال نسبت به شهری که روزگاری این کلمه به عنوان نام آن استفاده میشد توانسته بیشتر عمر کند: در محاوره، میتوان از آن برای توصیف یک خرابکاری که آن قدر بزرگ است که درست کردن آن عملا غیرممکن است، استفاده کرد.
به «کفرناحوم» در فیلم جدید «نیدین لاباکی» (Nadine Labaki) که همین نام را دارد، هیچ گاه پرداخته (یا حتی اشاره) نمیشود، ولی این اثر تازه در کن – یک کار فوقالعاده در زمینه رئالیسم اجتماعی که با یک سری اشتباه بزرگ در نهایت تضعیف شده (و در نهایت شکست خورده است) – توانسته تا هر دو عبارت را به نوعی در خود جای دهد. از یک طرف، داستان یک پسر جوان فقیر لبنانی که از خانواده خود برای روی پای خود ایستادن شکایت میکند با بدبختی و کورسویی از امید در این منطقه انجیلی طنین انداز میشود. از طرف دیگر، فیلم در تمامی لحظات دیوانهوار است، چرا که «لاباکی» تنها نقاط قوت را برای فرار از نقطه سقوط در فیلم استفاده میکند. این فیلم همچنین شامل بامزهترین کودک تاریخ سینما (و بهترین نقش افرینی از سوی یک کودک) نیز میشود، بنابراین هرگونه انتقاد از فیلم را وقتی در برابر او قرار میدهیم شاید بی اهمیت و نامربوط به نظر برسد.
همه چیز با یک مقدمه گیج کننده شروع میشود که بدون هیچ دلیلی، درام را وارد پیچ و تابهای بیخودی میکند. یک بچه خشمگین به اسم «زین» در حال شکایت از خانوادهاش است، به خاطر آن که چرا او را به این دنیا آوردهاند؛ و سخت است که او را سرزنش کنیم، حتی «قبل از» آن که بخواهیم مدتی را در زندگی روزانه وحشتناک او سپری کنیم. او ۱۲ ساله است، ولی مدارک لازم برای اثبات آن در دسترس نیست، «زین» – با بازی بازیگر بیروتی یعنی «زین الرافعی» (Zain Alrafeea)، کسی که شرایط زندگی خودش هم خیلی از این شخصیت دور نیست – به نظر یک کودک بسیار کم سن و سالتر است، ولی حرف زدن او بسیار پخته و بالاتر از سن خودش. او در نقطهای از فیلم فریاد میزند «لعنت به این کشور»، فحش دادنهای پیاپی او بیشتر از آن که جنبه خندیدن داشته باشد برخاسته از عصبانیت اوست.
این یک جمله ناب دیگر است: «من یک حرامزاده را با چاقو زدم»؛ و او واقعا هم این کار را کرده است. این بخشی از دلیل بدبختیهای «زین» است، اگر چه زمانبندی افتضاح لاباکی (که ۲۰ دقیقه یا بیشتر را برای شروع اتفاقات تلف میکند) باعث میشود که حتی سادهترین داستان و اطلاعات نیز برای مخاطب به گونهای باشد که انگار «کریستوفر نولان» آن را ساخته است. به خاطر یک تدوین نابهنجار و دلهرهآور، ما میفهمیم که زندگی «زین» همان قدر که در حرفهایش حس میشود بد است؛ او بیخانمان نیست، ولی این شاید بیش از آن که یک نکته مثبت باشد همچون یک نفرین عمل میکند.
آپارتمانی که او به همراه والدین سواستفادهگر و خواهر و برادران بیشمارش (حتی به نظر خود او هم نمیداند که چند خواهر و برادر دارد) به مانند یک آلونک بیعشق است که به نظر بیشتر از بچههایی که در آن متولد شده، با فرزندان باخشونت برخورد میکند. به نظر میرسد که هر چقدر والدین «زین» روزگاری میتوانستهاند به فرزندانشان عشق بورزند به خاطر فقط سیستماتیک از بین رفته و از وجود آنها بیرون کشیده شده است. با این حال، این نمیتواند توجیهی بر کثافتکاریهای آنها باشد، حقیقتی که «لاباکی» در یک سوم آخر فیلم کلا آن را نادیده میگیرد. به هر حال، والدین «زین» از فروختن خواهر ۱۱ ساله او به مغازهداری که در پایین خیابان زندگی میکند خوشحال هستند؛ آنها آن دختر را با یک گله کوچک مرغ عوض میکنند.
همه اینها طوری با صمیمیت و گرمی پرداخته شده که به نظر مایلها با حذف اصولی آنها از آثار قبلی «لاباکی» فاصله دارد. ولی برای تمامی لحظاتی که بیشتر فیلم سعی کرده تا طبیعی و مستندوار باشد تا یک اثر نمایشی (یک مشاجره، ولی به نظر میرسد که فیلم را ناگهان از یک اثر تخیلی جدا میکند)، یک لحظه دیگر وجود دارد که به شکل عیب و گستاخانهای مصنوعی است. هر گاه که شما در خرابیها و هرج و مرج زندگی مغشوش «زین» غرق میشوید، «لاباکی» به همان دادگاه لعنتی کات میکند، تاکتیکی که مدام تکرار میشود و توانایی فیلم برای پرورش داستان و شخصیتهایش را به شدت محدود میکند. «زین» به عنوان بچهای که از پدر و مادرش به خاطر به دنیا آمدنش شاکی است کار را شروع میکند و تا یک پایان تلخ هم این راه را ادامه میدهد. تنعا تغییر در او از جایی به وجود میآید که به نظر «لاباکی» به خاطر آن از خانواده او رضایت ندارد، جایی که «زین» – بعد از تمام آن سختیهای غیر قابل توصیف – نوعی انسانیت را «در خود» پیدا میکند که بزرگتر از تمام چیزی است که در زندگیاش به او «نشان داده شده است».
با فرار از خانه، «زین» یک مهاجر غیرقانونی از اتیوپی به نام «راحیل» (با بازی «یوردانوس شیفرا» (Yordanos Shifera)، که خودش هم واقعا یک مهاجر غیرقانونی اتیوپیایی است)، و پسر زیبای او که از لحاظ عقلی در حال زوال است، یعنی «یونس» (با بازی «ترژر بنکهول»، که در واقعیت البته یک دختر است). او البته یک مرد مسن را هم ملاقات میکند که لباس مرد سوسکی را میپوشد (یک لباس کپی از «مرد عنکبوتی» که روی سینه یک علامت سوسک دارد) تا حواس بقیه را به پارک خاصی معطوف کند، ولی کار اصلی او این است که بین هراسهایی که «زین» از آنها میگریزد و آنهایی که در ادامه راه انتظار او را میکشد، یک وقفه ایجاد کند.
قسمت وسط «کفرناحوم» جاییست که فیلم واقعا خود را نشان میدهد، جایی که «راحیل» بنا به دلایلی نامعلوم غیب میشود و وظیفه نگهداری از «یونس» هم بر دوش «زین» میافتد. این ۴۵ دقیقه که پیش روی ماست به مانند یک سری تصاویر آکنده از بدبختی به ما رخته میکند، جایی که «زین» «برادر» کوچک و بانمک خود را به شکلی احمقانه در سرتاسر شهر به دنبال خود برای یافتن غذا و قرار از مشکلات به راه میاندازد (این یک حرکت فوقالعاده بود که برای نقش «یونس» از کسی استفاده شود که آن قدری بزرگ شده که دستورات ساده را بفهمد، ولی آن قدری کوچک باشد که نتواند در مورد آن حرف بزند).
یک چیز پس از دیگری رخ میدهد، روزها یکی از پس از دیگری تیره و تار میشوند، در حالی که تدوین سفت و سخت «لاباکی» از نیروی شدیدی برای بیان کردن مصائب زنده ماندن در خیابانها استفاده میکند. این یک انتخاب بزرگ است، و زیبایی شناختی مستندوار فیلم با آن روند مستقیم روایت داستان در تضاد است، ولی خلوص نسبی این قسمت از فیلم تنها نادرستی دیگر قسمتهای فیلم را نمایان میکند.
این بخش از فیلم هم تکراری میشود، ولی این بیشتر به خاطر طراحی آن است. خسته کنندهترین نکته آن است که «زین» در یک جا گیر میافتد، و این به خاطر چندین دلیل هم است. او که به صورت تمام و کمال نارضایتی و حس همدردی خود را در قسمت اول فیلم نمایش داده، در این قسمت دیگر فضای چندانی پیدا نمیکند جز برای آن که بیشتر ناامیدی را نشان دهد؛ که البته این اتفاق هم رخ میدهد. موسیقی «خالد موزنار» (Khaled Mouzanar) به این قضیه کمک میکد (برای دفعات متعدد این حس را داریم که شبیه به نسخه خاورمیانهای و ضعیفتر «جانوران حیات وحش جنوبی» (Beasts of the Southern Wild) است)، ولی وجود «زین» آن قدری با یک کارناوال وحشت و بدبختی مشقتبار گره خورده که «کفرناحوم» شروع به انجام کاری میکند که آثار نئو کلاسیکی مثل آثار «ویتوریو د. سیکا» (Vittorio De Sica) و آثار «برادران داردن» (Dardenne brothers) در مقابل این فیلم به مانند فانتزیهای دوران کودکی به نظر برسد.
این یک قمار خاص است، یک نوع درگیری لفظی که شاید هیچ وقت یک فیلم آمریکایی جرئت به تصویر کشیدن آن را نداشته باشد، ولی هدف «لاباکی» آن بوده که ما آن قدری برای گرفتاریهای «زین» متاثر شویم که درک کنیم چرا او به سراغ شکایت از خانوادهاش برای به دنیا آوردن او رفته است. «کفرناحوم» فیلمی است که میخواهد مخاطباناش آن قدری با پروتاگونیست فیلم همدردی کنند که در نهایت موافقت کنند که او هیچ وقت نباید به دنیا میآمد. این یک درخواست بسیار جالب (و به طور مشخص، غیرعقلانی) است، ولی درخواستی که به خاطر راهی که «لاباکی» برای مطرح کردناش در پیش میگیرد خستهکننده و کسالت آور است.
در دوران تاریکی که حتی دستههای بزرگ آمریکاییهای سفیدپوست در حال پرسیدن سوالهای اخلاقی در مورد آوردن زندگانی جدید به این دنیا هستند – وقتی که یک فیلم از «پل شریدر» (Paul Schrader) در مورد یک کشیش روستا با یک نسخه واقعیتر از همان ناامیدی که «زین» را تسخیر کرده مواجه است – منطقی است که «لاباکی» این مسائل را مورد قضاوت قرار دهد، و این کار را از طریق مردمی انجام دهد که به محض به دنیا آمدن از یاد برده شدهاند. حتی والدین «زین» هم ناامیدند (“ما حشرهایم، ما انگلایم”، جملات پدر او با چشمانی اشکبار)، و آنها آن برگههای شناسایی که بقیه افراد فیلم بدون آنها هستند را نیز دارند.
ولی این یک اشتباه از سوی فیلم است که قضاوت نهاییاش را در یک دادگاه قانونی به نمایش در بیاورد، وقتی که تمام شواهد «لاباکی» در خیابانها یافت شده است. علاوه بر آن، «لاباکی» به خاطر قضاوت اشتباه از دستکاریهایش در داستان هم به اشتباه میافتد. پایان فیلم نیز به گونهای به نمایش در میآید که ما را متقاعد میکند که والدین «زین» نشانهای از بحرانی هستند که روی بچههایشان هم تاثیر خواهد گذاشت، و درست هم هست، ولی مهمتر از آن آنها انسانهای بدی هم هستند.
مهربانی «زین» به صراحت نشان میدهد که چقدر او با خانداناش متفاوت است. این به اندازه کافی برای قسمتهای مرتبط با دادگاه بد است چرا که به شدت زورکی و به شکلی بد دراماتیک شدهاند، ولی بیشتر به آن خاطر بد است که کل این نمایش بر اساس مواضعی اشتباه پیشبینی شده است. وقتی که فیلم به آن نمای آخر و شرمآگیناش میرسد، «کفرناحوم» به نظر به شکلی فعال و به گونه خودش با انسانیت مخالفت میکند، «لاباکی» به شدت تلاش کرده تا آن حس از ترحم و همدردی که مردم عموما با داشتن آن قدم به سالن سینما میگذارند را به دست بیاورد، تنها برای این که ما را با این توصیه تنها بگذارد که برخی از مردم لیاقت آن همدردی را ندارند. از ما خواسته میشود تا با «زین» موافقت کنیم که برخی از والدین نباید هیچ گاه فرزندانشان را به دنیا میآوردند، در حالی که در همان حین این حقیقت که «زین» پا به این دنیا گذاشته را جشن میگیرد. هر احساس توسط دیگری خنثی میشود، تا جایی که دیگر هیچ چیز به جز آن خرابکاری که از ابتدا شاهد آن بودهایم برای ما باقی نمیماند. واقعا که این، کفرناحوم است!
منبع: سایت نقدفارسی
مترجم: دانیال دهقانی
سامانه پیامک : ۳۰۰۰۸۸۳۰۳۰۳۰۰۰پست الکترونیک: info@zakernews.ir