در این پژوهش با تکیه بر مبانی مکتب صورت گرایی و با رویکردی تحلیلی، آیات سورۀ مبارکۀ معارج بررسی شد.
به گزارش شکورنیوز؛آنچه در نقد صورت گرا (فرمالیستی) همواره سبب توافق صاحب نظران شده، این است که محتوای یک اثر ادبی را عناصر تشکیل دهندۀ آن به وجود می آورند. از میان این عناصر، کلمات نقشی بی بدیل ایفا می کنند.
یکی از صورت گرایان، بدرستی شعر را «رستاخیز کلمات» خوانده است؛ زیرا در زبان روزمرّه، کلمات طوری به کار می روند که اعتیادی و مرده اند و به هیچ روی توجه ما را جلب نمی کنند (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۸هـ، ص۱۴). افزون بر شعر می توان گفت اصولاً مرز میان زبان ادبیِ پویا و زبان مرده، واژگان و طرز چیدمان آنهاست. در این راستا، با اندک تأملی در واژگان موجود در آیات سورۀ معارج (همچون دیگر سوره های قرآن کریم) دلیل معجزه بودن این کتاب آسمانی برای خواننده آشکار می شود.
۱-۶- تناسب واژگان:
نخستین واژه ای که در این بررسی بدان پرداخته شده «حمیم» است. این واژه در آیۀ دهم سوره- یعنی جایی که سخن از احوال کفّار در روز قیامت آغاز می شود- قرار دارد: ﴿ولا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً﴾؛ مضمون این آیه در ارتباط مستقیمی با فضای هولناک قیامت است که انسان کافر با آن روبه رو می شود. روزی که هیچ دوست صمیمی و هیچ خویشاوندی از حال دیگری نمی پرسد. حال سؤال اینجاست که با وجود کلماتی مثل صدیق، قریب، خلیل، رفیق و… که همگی به معنای دوست و نزدیک هستند، چرا از «حمیم» استفاده شده است؟
در پاسخ به این سؤال می توان از کتاب های فرهنگ لغت کمک گرفت: «حمیم، به خویشاوندی گفته می شود که میان تو و او پیوند دوستی و صمیمیت برقرار است. مراد از حامه (جمع حمیم)، نزدیکانِ انسان از اهل و فرزند گرفته تا خویشان اوست. حمیم از «حمّ» مشتق شده که به معنای حرارت است» (ابن منظور، بی تا، ج۱۲، ص۱۵۳).
در جای دیگر چنین آمده است که: «حمیم، گدازۀ آتش است که با آن بخور می دهند. به گرمای شدید و آب گرم (داغ) نیز گفته می شود. در قرآن کریم آمده: ﴿لایَذُوقُونَ فِیها بَرداً إلا حـَمیماً وغَسّاقاً﴾ (نبأ، ۲۴ و۲۵)» (مجمع اللغه العربیه، ۲۰۰۴م، ص۲۰۰).
واژۀ حمیم از دو منظر تأمل برانگیز است: نخست اینکه معنایی متمایز از یک دوست یا یک خویشاوند عادی دارد و به نوعی بر خویشاوندی اطلاق می شود که دوست صمیمی نیز هست. دو، اینکه این واژه علاوه بر معنی نخست، متضمن معنای گرمی و حرارت نیز است و چنین القا می کند که آن ارتباط دوستانه و نزدیک همراه با گرمای صمیمیت و وابستگی است؛ «زیرا به معنای خویشاوند نزدیکی است که انسان اهتمام به امر او دارد و برایش دلسوزی می کند» (طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۱۰).
با این تفاصیل، دوباره به بررسی جایگاه واژه در آیه برمی گردیم: ﴿ولا یَسْأَلُ حَـمیمٌ حَـمیما﴾. قیامت روزی است که در آن حتی «حمیم» هم سراغ دوست و نزدیکش را نمی گیرد! ﻧﻪ اینکه اﻓﺮاد، دوﺳﺘﺎن ﺻﻤﻴﻤﻰ و نزدیکان ﺧﻮد را در آﻧﺠﺎ ﻧﺸﻨﺎﺳﻨﺪ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً «دوﺳﺘﺎﻧﺸﺎن را ﺑﻪ آنها ﻧﺸﺎن می دهند (یبصَّرونهم)، در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل ﻫﺮ ﻛﺲ، ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻛﺎر ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ است (آیۀ ۳)» ﻣﺴﺄﻟﻪ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ هول و وحشت بیش از آن است که بتوان به دیگری اندیشید (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷هـ، ج۲۵، ص۳۱)؛ «و این جمله اشاره است به سختی روز قیامت، به طوری که هر انسانی در آن روز آن قدر مشغول به خویشتن است که به کلی نزدیکان خود را از یاد می برد» (طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۱۰).
پس وای به حال کافر که- چنانچه در آیات نخستین سوره آمده است- عذابی حتمی در انتظار اوست، عذابی که از جانب خدا هیچ دفع کننده ای ندارد.
در چنین تصویری از قیامت که بر غلیان و جوشش درونی اشخاص متمرکز است، واژۀ «حمیم» نقشی محوری ایفا می کند. ذکر این واژه در جملۀ «ولا یسأل حمیم حمیما» در واقع به مثابۀ ناامیدی کامل انسان کافر از توقع دست گیریِ دیگری در روز حسابرسی اعمال است. چنین حسی از ناامیدی در فعل «یودّ» نیز به خوبی ملموس است؛ زیرا فعل «ودّ» آمیخته ای از دوست داشتن و آرزو کردن است (مجمع اللغه العربیه، ۲۰۰۴م، ص ۱۰۲۰)، بر خلاف «حبّ» که دوست داشتن محض را می رساند؛ لذا در ادامۀ آیه چنین آمده که مجرم در آن روز آرزو می کند کاش می توانست با فدا کردن یکی از نزدیکان خویش از این مهلکه نجات پیدا کند.
از این رو می بینیم که واژگانِ «بنیه»، «صاحبته»، «أَخیه» و «فصیلته» که نزدیک ترینِ افراد به او در دنیا بوده اند، به دنبال هم ذکر می شوند تا اینکه به «من فی الأَرض جمیعاً» ختم می شود؛ اما در نهایت حاصلی به دنبال ندارد؛ چرا که این آرزوی بیهوده به سرانجام نخواهد رسید و پاسخ قطعاً منفی است: «کلّا» (آیۀ ۱۵). در واقع با همراه شدن فعل «یودّ» با حرف «لو» غیر ممکن بودن این آرزو از همان ابتدای جمله قطعی شده است۲٫
این واژگان از منظر فرمالیستی همگی در یک راستا قرار دارند و در کنار واژۀ «حمیم» تأثیر سخن را دو چندان می کنند. یک نکتۀ تأمل برانگیز در بررسی چیدمان واژگان این که بین نخستین واژه «حمیم» و آخرین واژه «فصیله» تناسب خاصی وجود دارد.
واژۀ نخست به تفصیل شرح داده شد؛ اما در توضیح واژۀ «فصیله» اینکه فصیله به معنای «نزدیک ترین خویشاوندان انسان است» (ابن منظور، بی تا ،ج۱۱، ص۵۲۲)، و نمی توان آن را معادل «قبیله» یا «قوم» گرفت؛ زیرا «وقتی در یک قبیله که همه در جد بزرگ مشترک اند، یک تیره جدا شود و یک جدّ اختصاصی برای خود قائل شود آن تیره را فصیله از آن قبیله می گویند و بعضی دیگر گفته اند: «فصیله» به معنای عشیرۀ نزدیکی است که از یک قبیله جدا شده باشد، نظیر پدران نزدیک و عموهای نزدیک» (به نقل از طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۱۱).
مضمون کلی آیاتی که القاکنندۀ حس اضطراب و پریشان حالیِ انسان مجرم در روز قیامت است، و آیۀ ﴿… فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَـمْسِینَ أَلْفَ سَنَه= در روزی که به اندازۀ پنجاه هزار سال است﴾ (آیه ۳) به بهترین شکل با یکدیگر در تناسب است؛ چرا که تصوّر شدت عذاب در روزی که به اندازۀ پنجاه هزار سال به طول می انجامد، هزاران بار شدیدتر و هولناک تر از عذاب در یک روز دنیایی است۳٫ اشاره به بعد زمانی روز قیامت (هنگام عذاب کفار) در کنار اشاره به بعد مکانی و فیزیکیِ این روز در آیات ﴿یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ﴾﴿وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ﴾ (۸ و ۹) (روزى که آسمان ها چون فلز گداخته و کوه ها چون پشم زده شود) میزان تأثیرگذاری سخن بر مخاطب را چندین برابر می کند.
در آغاز سخن از وصف عذاب کفّار در قیامت، نخستین عبارت جملۀ ﴿إنّها لَظَی﴾ (۱۵) است. واژۀ «لظی» به معنای آتش سوزان است. به عبارت دقیق تر، «لظی» به شدیدترین و دردناک ترین حالت آتش برافروخته گفته می شود؛ همچنین آتشِ درون نیز که سوزانندگی آن عمق وجود را فرا می گیرد (مثل آتش خشم) «لظی» نامیده شده است (ابن منظور، بی تا، ج۱۵، ص ۲۴۸). از این روست که فعل «لَظِیَ» را مترادف «تَلَهَّب» به معنای «سوخت» گرفته اند (فیروزآبادی، ۲۰۰۵م، ص ۱۳۳۱).
اگر آتش (نار) در این آیه «لظی» خوانده شده برای این است که اندرون را کباب می کند و شعله ور می سازد، سپس در آیۀ ﴿نزّاعه للشّوی﴾ «نزاعه» اسم مبالغه از نزع- کندن- است و کلمه «شوی» به معنای خردکردن و سوزاندن اطراف بدن از قبیل دست و پا و امثال آن است. حاصل این تعلیل این است که جهنم آتشی است شعله ور، که اعضا و جوارح کسانی که وارد آن می شوند را می سوزاند، کار آن این است که مجرمان را می طلبد تا عذابشان کند، پس با فدیه دادن از مجرمان بر نمی گردد، حال آن فدیه هر چه می خواهد باشد (طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۱۲).
۲-۶- تقابل واژگان:
همان طور که پیش از این نیز اشاره شد، در سورۀ معارج فضایی از تقابل دو گروه در جبهۀ باطل و حق نمایان است. نمود چنین تقابلی را در برخی واژگان به کار رفته می یابیم.
در آیات ابتدای سوره که پیرامون کافران و عذاب حتمی ایشان در روز قیامت است، چنین آمده: ﴿إنّهم یرونه بَعیدا﴾﴿ونَراه قَریبا﴾ (۶-۷) روزی که کافران آن را دور می بینند و ما نزدیک! در دو واژۀ «بعید» و «قریب» تقابل دو دیدگاه متفاوت به روز حسابرسی اعمال مشهود است. از سویی جبهۀ باطل یا مادی گرا مشغول امور دنیوی خویش است و به حیات اخروی توجهی ندارد و از سوی دیگر جبهۀ حق برپایی حیات اخروی را قریب الوقوع می بیند. رگه هایی از چنین تقابل واژگانی را در دو آیۀ ۳۸ و ۴۳ سورۀ معارج نیز می توان ملاحظه کرد.
در این آیات که احوال کافران در زندگی دنیا را به تصویر کشیده آمده است: ﴿أَیَطْمَعُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّه نَعِیم﴾ (۳۸) (آیا هر کدام از آنان طمع مىبرد که به بهشت پر ناز و نعمت درآورده شود؟) سپس در ادامه چنین می بینیم: ﴿یَوْمَ یَـخْرُجُونَ مِنْ الأَجْدَاثِ سِراعاً کَأَنّهُمْ إِلَى نُصُبٍ یُوفِضُون﴾﴿خَاشِعَه أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّه﴾ (۴۳ و ۴۴) (روزى که از گورها بیرون شتابند، گویى به سوى [قربانگاه] بتان مىشتابند؛ درحالی که چشم های آنها از شدت وحشت به زیر افتاده، و پردهای از ذلت و خواری آنها را پوشانده است). در دو آیه ۳۸ و ۴۳ که در واقع دومی به مثابۀ پاسخی برای اوّلی است تقابل لطیفی میان دو واژۀ «یدخل» و «یخرجون» به چشم می خورد.
گسترۀ تقابل واژگانی در سورۀ معارج تنها به تقابل جبهۀ حق و باطل منحصر نمی شود؛ در آیات ۱۹ تا ۲۱ در توصیف بی ثباتی شخصیت انسان کافر نیز این روش به کار برده شده است: ﴿إنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعا﴾﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا﴾﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا﴾ (۱۹-۲۱) انسان بی تابی (هلوع)۴ که هنگام روبه روشدن با «شر»، ناشکیبا (جزوع) و هنگام فرا رسیدن «خیر»، بازدارنده (منوع) و متکبر می شود.
۳-۶- تکرار واژگان:
در تحلیل صورت گرا، تکرار واژگان یکی از شیوه های بسیار مؤثر در تبیین مضمون به شمار می رود. غرض از تکرار یک کلمه جز با در نظر گرفتن سیاق یا ساختار سخن مشخص نمی شود.
برای مثال، واژۀ «عذاب» ۴مرتبه در سورۀ معارج به کار رفته است. به ترتیب از نخستین آیۀ سوره گرفته: ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِع﴾ (۱)، تا آیات: ﴿یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذاب یَوْمِئِذٍ بِبَنیه﴾ (۱۱)، ﴿والَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُون﴾ (۲۷) و ﴿إنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُون﴾ (۲۸)، این واژه در آیاتی با ساختار های نسبتاً متفاوت تکرار شده است. در ابتدای سوره خبر از سؤال کننده ای است که از عذابی واقع شدنی می پرسد (یا طلب عذابی حتمی می کند)؛ سپس آنجا که سخن از احوال مجرم در صحرای محشر است، وی بدین گونه وصف شده که از خوف عذاب قیامت حاضر است همۀ عزیزانش را فدا کند.
در توصیف نمازگزاران بهشتی نیز چنین آمده است که ایشان در دنیا همواره از عذاب پروردگارشان بیمناک بوده اند. تکرار کلمۀ «عذاب» در واقع ابزاری است که در شکل گیری فضای غالب بر آیات تأثیر بسیاری می گذارد. فضایی که در یک نگاه کلی مبتنی بر وصف احوال درونی مجرمان (کافران) در روز قیامت است و با این تکرار بر شدت تأثیر آن افزوده می شود.
«آنچه سیاق این سوره دست می دهد این است که می خواهد روز قیامت را توصیف کند، به آن عذاب هایی که برای کفّار آماده شده، از همان آغاز، سخن از عذاب دارد و سؤال سائلی را حکایت می کند که از عذاب الهی کفار می پرسد و اشاره می کند به اینکه این عذاب آمدنی است، و هیچ مانعی نمی تواند از آمدنش جلوگیری کند و نیز عذابی است نزدیک، نه دور که کفار می پندارند، آنگاه به صفات آن روز و عذابی که برای آنان تهیه شده می پردازد، مؤمنان را که به انجام وظائف اعتقادی و عملی خود می پردازند، استثنا می کند» (طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۴).
در این راستا، حرف «کلا» به معنای «هرگز» که برای نفی و بازدارندگی از آن استفاده می شود در دو آیه تکرار شده است. نخست در آیۀ ۱۵ در پاسخ به مجرمی که قصد فداکردن عزیزانش را دارد تا از عذاب قیامت رهایی یابد به شکل جوابی قاطع و ناامیدکننده ظاهر می شود: ﴿کَلاَّ إنّها لَظَى﴾ (۱۵) (هرگز، آن آتشی زبانه زن است)؛ سپس در آیۀ ۳۹ خطاب به آن دسته از کافرانی که در زندگی دنیا طمع بهشت و نعمت در سر می پرورانند چنین آمده است: ﴿کَلاَّ إنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا یَعْلَمُون﴾ (۳۹) (هرگز، ما آنها را آفریدیم از آنچه خود می دانند). با در نظرگرفتن سیاق آیات سورۀ معارج می توان تکرار حرف «کلا» را در دو آیه با ساختار زمانی متفاوت (آخرت و دنیا) دلیلی بر «حتمیّت عذاب» کفّار دانست که پاسخ الهی به تقاضای نجات ایشان چه در دنیا و چه در آخرت منفی است.
واژۀ «یوم» نیز در ۶ آیه تکرار شده است: ﴿… فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَـمْسِینَ أَلْفَ سَنَه﴾ (۴)، ﴿یودّ المُجرِم لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذاب یَوْمئذ بِبَنیه﴾ (۱۱)، ﴿وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّین﴾ (۲۶)، ﴿فذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمْ الَّذِی یُوعَدُون﴾ (۴۲)، ﴿یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنْ الأَجْدَاثِ سِرَاعاً کَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ یُوفِضُون﴾ (۴۳)، ﴿ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذی کَانُوا یُوعَدُون﴾ (۴۴). آیۀ ۴ در وصف مدت زمان روز قیامت است. در آیۀ ۱۱ شدت عذاب مجرم در روز قیامت به تصویر کشیده شده و در طرف مقابل در آیۀ ۲۶ چنین آمده است که بهشتیان به آن روز ایمان دارند. در آیات ۴۲، ۴۳ و ۴۴ (آیات پایانی سوره) نیز خطاب به کافران گفته شده است که آنان روز موعود را خواهند دید، روزی که هراسان از قبرها بیرون می آیند؛ چنانچه می بینیم، واژۀ «روز» (یوم) در هر یک از عبارت های فوق به شکل های متفاوت ظاهر شده است.
در مقام تحلیل می توان چنین گفت که وجه مشترک در این تکرار، به نوعی تأکید بر قطعی الوقوع بودن قیامت است که در راستای مضمون دیگر آیات با القای احساس ترس و هشدار همراه است. در واقع هرکدام از دو کلمۀ «یوم» و «عذاب» که در آیات آغازین، میانی و پایانی سورۀ معارج پراکنده شده اند، همچون یک «فراواژه» در شکل گیری درون مایۀ اصلی سوره نقش بسزایی ایفا می کنند.
بسامد بالای واژۀ نخست (یوم)، به حتمی بودن برپایی محاسبۀ اعمال در روز قیامت، و تکرار واژۀ دوم (عذاب) به حتمی بودن عذاب کافران در این روز اشاره می کند؛ همچنین در آیات ۶، ۱۵، ۱۹، ۲۸، ۳۰، ۳۹ و ۴۰ تکرار حرف «إنّ»، تأکید مضاعفی بر این درون مایۀ کلی به شمار می رود.
افزون بر این، استفاده از راهبرد «تکرار فعل های مشابه» در آیات متوازنی که در پی یکدیگر ذکر شده اند، درخور تأمّل است.
تکرار این فعل ها به دو گونه است: در دستۀ اول، برخی از فعل ها در دو عبارت عیناً تکرار شده اند، برای مثال در دو آیۀ ۶ و ۷ ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً﴾﴿وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ همچون دو آیۀ ۲۰ و ۲۱ ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً﴾، تکرار فعل های مشخص شده تأکید مستقیمی بر مضمون آیات مذکور به شمار می رود؛ اما در دستۀ دوم، فعل هایی با یک معنای همسان پشت سر هم آورده شده اند، در آیات ۱۵ به بعد سورۀ معارج چنین آمده که آتش دوزخ، هر کس را که از حقیقت روی برتافته و به آن پشت کرده است فرا می خواند: ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى﴾ (۱۷)؛ همچنین کسی را که بی حساب (اموال حرام یا گناهان را) نزد خود انباشته است: ﴿وَجَـمَعَ فَأَوْعَـى﴾ (۱۸).
فعل های «أدبَرَ» و «تَولّی» در آیۀ نخست به معنای «روی برگرداندن و پشت کردن»، و فعل های «جَمَعَ» و «أوعَی» در آیۀ دوم هر دو به معنای «جمع کردن» است؛ گرچه در یک زبان دو واژۀ کاملاً مترادف وجود ندارد و دو واژه هرچند از نظر معنایی به یکدیگر نزدیک باشند، باز هم کم و بیش تفاوت هایی در معنایشان وجود دارد، اما اکثر واژگانِ هم معنا علاوه بر کاربرد انسجام دهندگی متن، در رساندن بار معنایی بیشتر و متنوع تر سبب توضیح و تفسیر واژۀ ماقبل خود می شوند و به همین دلیل ارتباط معنایی در جملاتی که صاحب چنین واژه هایی هستند بیشتر است (مختار عمر، ۱۳۸۵، ۱۸۶)؛ به بیان دیگر، تکرار فعل های ذکر شده با معنای مشترک در این آیات، حجّت را بر مخاطبِ کلام وحی تمام می کند؛ بدین شکل که بیان یک معنی به دو شکل زبانی متفاوت راهی برای شک و تردید در آن باقی نمی گذارد.
اسم موصول خاص «الذین» نیز در ۹ آیه ظاهر شده است، یعنی در لابه لای آیاتی که در آن ویژگی های بهشتیان برشمرده می شود (۲۳ تا ۳۵). می توان گفت تکرار پی درپی این اسم موصول ، علاوه بر رساندن عظمت بهشتیان، در واقع تأکیدی بر ویژگی های این گروه است که هر یک از این ویژگی ها را در ذهن مخاطب طبقه بندی می کند و سبب برجسته سازی آن می شود؛ همچنین جایگاه والای ایشان در نزد حضرت حق، با این تکرار نمود بیشتری پیدا کرده است.
نتیجه
درون مایۀ کلی آیات سورۀ مبارکۀ معارج به طور کلی به دو بخش تقسیم می شود:
• ترسیم فضای هولناک روز قیامت و عذاب کفّار.
• تقابل میان دو گروه کافران (جبهۀ باطل) و مؤمنان (جبهۀ حق) در زندگی دنیایی و اخروی.
از منظر نحوی و صرفی، بسامد بالای جملات اسمیه و اسم های مشتق نقش بسزایی در ترسیم فضای هولناک قیامت، حتمی بودن عذاب کفّار و تصویر صفات بهشتیان ایفا می کند. نمود تقابل جهنمیان و بهشتیان به خوبی در نوع ضمیرهای به کار رفته متجلّی است. تکرار ضمیرهای مفرد در توصیف عذابِ انسان کافر، احساس وحشت و تنهایی را القا می کند و در سوی مقابل، توالی ضمیرهای جمع هنگام برشمردن صفات بهشتیان، حس امنیت و آسودگی خاطر این گروه را به زیبایی به مخاطب انتقال می دهد.
آیات سورۀ معارج از منظر تحلیل واژگانی در سه سطح تناسب، تقابل و تکرار واژگان بررسی شد. قرارگیری هر کلمه در جای خود و چیدمان مناسب واژگان در کنار یکدیگر، در شکل گیری فضای غالب بر سوره تأثیرگذار است؛ برای مثال، بار معنایی خاص هر یک از واژگان «حمیم»، «فصیله»، «یودّ»، «لظی» و «شوی» با جایگاه هر یک از این کلمات در متن، کاملاً منسجم و هماهنگ است، همچنین تکرار برخی از کلیدواژگان خاص مثل: «عذاب» و «یوم»، تکرار فعل های مشابه و در نهایت بسامد بالای حروف تأکیدی مثل «إنّ» و اسم موصول «الذین» به نحو چشم گیری بر شدت این تأثیر می افزاید.
تقابل دو جبهۀ حق و باطل در تقابل برخی از واژگان و عبارت ها نمایان است، همچون دو واژۀ بعید و قریب در آیات ۶ و ۷ که موجب «برجسته سازی» دو دیدگاه دنیامحور و آخرت محور شده است؛ بنابراین در مجموع، ساختار ظاهری آیات در سورۀ معارج با مضمون و درون مایۀ کلی سوره کاملاً متناسب و همسوست.
پی نوشت:
۳- طبق سیاق آیات سوره، به احتمال قریب به یقین منظور از روز مذکور همان روز قیامت است، و چه بسا این روز دقیقاً به اندازۀ پنجاه هزار سال دنیایی نیست و یکی از اغراض ذکر آن افادۀ طولانی مدت بودن عذاب کفّار در قیامت و تقریب این حقیقت حتمی به ذهن مخاطب باشد، در قالب زبانی ساده و اندازه گیری شده با مقیاس دنیایی (سید قطب، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص ۳۶۹۶).
۴- کلمۀ «هلوع» صفتی است که از مصدر «هلع» اشتقاق یافته-به فتح هاء و لام- و به معنای شدت حرص است و نیز گفته اند که این کلمه را دو آیۀ بعد تفسیر کرده، پس هلوع کسی است که هنگام برخورد با ناملایمات بسیار جزع می کند و چون به خیری رسد از انفاق به دیگران خودداری می کند. سیاق آیه نیز با آن مناسب است؛ چون از سیاق دو جملۀ «إذا مسّه الشرّ جزوعا» و «إذا مسّه الخیر منوعا» پیداست که می خواهد هلوع را معنی کند (طباطبایی، ۱۳۶۷هـ، ج۲۰، ص۱۸).
مراجع
قرآن کریم.
ابن منظور، محمد بن مکرم (بی تا)، لسان العرب، ج۱۱، بیروت: دار صادر.
— (بی تا)، لسان العرب، ج۱۲، بیروت: دار صادر.
احمدی، بابک (۱۳۷۲)، ساختار و تأویل متن، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
ایگلتون، تری (۱۳۷۲)، پیش درآمدی بر نظریۀ ادبی، ترجمۀ عباس مخبر، چاپ اول ، تهران: مرکز،
پاینده، حسین (۱۳۶۲)، تبلور مضمون شعر در شکل آن، کلک: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شمارۀ ۱۲-۱۱٫
دیباجی، ابراهیم (۱۳۸۵)، بدایه البلاغه، تهران: سمت.
سید قطب، إبراهیم حسین الشاربی (۱۴۱۲)، فی ظلال القرآن، ج۶، قاهره: دارالشروق.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۵۸)، موسیقی شعر، تهران: نشر توس.
— (۱۳۹۱)، رستاخیز کلمات، تهران: نشر سخن.
طباطبایی، سید محمد حسین (۱۳۶۷)، تفسیرالمیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۲۰، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
علوی مقدم، مهیار (۱۳۷۷)، نظریه های نقد ادبی معاصر، تهران: سمت.
قرائتی، محسن (۱۳۷۴)، تفسیر نور، ج۱۰، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن.
مجدالدین محمد بن یعقوب فیروزآبادی، (۲۰۰۵م)، القاموس المحیط، بیروت: مؤسسه الرساله للطباعه والنشر.
مجمع اللغه العربیه (۲۰۰۴م)، المعجم الوسیط، چاپ چهارم، قاهره: مکتبه الشروق الدولیه.
مختار، عمر (۱۳۸۵)، معناشناسی، ترجمۀ حسین سیدی، مشهد: نشر دانشگاه فردوسی مشهد.
مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۸۷)، تفسیر نمونه، ج۲۵، قم: دارالکتب الاسلامیه.
میرصادقی، میمنت (۱۳۷۳)، واژه نامۀ هنر شاعری، تهران: کتاب مهناز.
نویسندگان:
حمید احمدیان: دانشگاه اصفهان
نصرالله شاملی: دانشگاه اصفهان
حسن علی یاری: دانشگاه حکیم سبزواری
ساجد زارع: اصفهان-خیابان حکیم نظامی-دانشگاه اصفهان-دانشکده زبانهای خارجی- گروه عربی
دو فصلنامه پژوهش های زبانشناختی قرآن – پاییز و زمستان ۱۳۹۵٫
انتهای متن/
سامانه پیامک : ۳۰۰۰۸۸۳۰۳۰۳۰۰۰پست الکترونیک: info@zakernews.ir