این پژوهش با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی نشان داده است که هم آیی امور متضاد و مانند آن، طبق مقتضای حال، نه تنها بر زیبایی متن که بر انسجام و توالی مفهومی آن نیز تأثیرگذار است.
به گزارش شکورنیوز؛تقابل پدیده ای است هنری، بلاغی و زیبایی شناختی که بر هم آیی دیالکتیک متضادها مبتنی است. این ویژگی متناسب با گونۀ متمایز و برجستۀ بلاغت در قرآن است که در آن آرایههای ادبی و عناصر زیبایی آفرین در همه یا اغلب نمونه ها هماهنگ با شیوایی و روانی کلام و در راستای تبیین معنی و تسهیل فهم آن برای مخاطب است.
ازاین رو، شکوه بیان متن قرآنی تنها محدود به تصویریا بلاغت یا اطلاع رسانی نیست؛ بلکه در غیر از این امور نیز تجلی می یابد، مثل آنچه که به سبک نظم در حوزۀ تقابل تجسم می یابد. بر این اساس، در این پژوهش کوشش شده است تا با توجه به نظریۀ انسجام در زبان شناسی نقش گرای نظام مند هلیدی، نظم/چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» در گفتمان قرآنی بررسی و تحلیل شود و با ارائۀ تحلیلی زبانی– سبکی از تغییر سبک در چینش این واژگان، نقش آن که یکی از عوامل توازن و انسجام معنایی در گونۀ قرآنی است، تبیین شود.
این پژوهش با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی نشان داده است که هم آیی امور متضاد و مانند آن، طبق مقتضای حال، نه تنها بر زیبایی متن که بر انسجام و توالی مفهومی آن نیز تأثیرگذار است. همچنین تغییر سبک در چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» یک مشکل ترکیب پذیری است که از طریق بررسی عوامل بینامتنی مانند بافت موقعیت توجیه پذیر است. ضمن اینکه تبیین تغییر سبکی میان آیات در تقدیم و تأخیر این دو واژه و تغییر از حالت مفرد به حالت جمع واژۀ «سماء» با بررسی تأثیر بافت موقعیت، مسئله ای علمی و نوعی استفادۀ خلاقانه از راهکارهای پرمایۀ زبانی جهت انسجام و سازگاری با مفهوم کلان بافت است.
کلیدواژه ها
نظریۀ انسجام، نظم، تقابل، ارض، سماء
مقدمه
در بحث از زیبایی های ادبی زبان عربی گونۀ قرآنی، از قرن اول در میان مسلمانان گفتگوهای بسیار صورت گرفت. گروهی از علمای بلاغت و ادیبان، اعجاز قرآن و خصوصیات بی نظیر آن را در کاربرد زبان مجازی از قبیل انواع استعاره و تمثیل و مانند آن می دانستند؛ ولی بلاغی و دستورنویس معروف ایرانی، عبدالقاهر جرجانی، دلیل اعجاز قرآن را قبل از هرچیز و بیش از همه، آرایش های نحوی و الگوهای خاص جملات می دانست نه استعاره و مجاز.
به نظر جرجانی امتیاز هر اثر ادبی برجسته به سبب وجود نظم در آن اثر است. از همین نگر گاه است که او برای تک تک واژگان ارزش زیباشناختی خاصی در نظر نمی گیرد و بر این باور است که شیوۀ قرارگرفتن کلمات در کنار یکدیگر میزان زیبایی و خوش آهنگی لفظ را آشکار می سازد. به ویژه توازن معنایی کلماتی که کنار یکدیگر قرار می گیرند، زیبایی سخن را رقم می زند، نه صورت ظاهر لفظ (عباس، ۱۳۸۷ش، صص۱۲و۱۴).
نزدیک ترین و معقول ترین همانندی های زبانی نظریۀ جرجانی را می توان در آثار زبان شناسان نقش گرا، به ویژه مایکل هلیدی جستجو کرد. بنیان دستور نقش گرای نظام مند او بر اصل تعدد نقش های زبان استوار است. این دستور در سه لایۀ بافتی، لایۀ معنایی (نقشی) و لایۀ واژی-دستوری نمود می یابد. وانگهی روش نحوی که جرجانی آن را مبنای نظریه اش قرار می دهد، در سه گانۀ لفظ (قواعد نحو)، معنا و روابط بافتی (تعلیق) تجسم می یابد (سادات حسینی، ۱۳۹۵ش، صص۱۲۹و۱۳۱).
از نگرگاه هلیدی، متنیت متن صرفاً بر لایۀ واژی-دستوری و بر دو ساخت مبتدا-خبری و اطلاعاتی استوار نیست. متن نیاز به برقراری مناسبات دیگری نیز در درون خود دارد. این مناسبات چون فراتر از ساخت های دستوری بند و جمله می روند و تمامییک متن را فرا می گیرند، مناسباتی غیرساختاری اند و «انسجام» خوانده می شوند.
هلیدی، منابع انسجام و متنیت متن را با بررسی عواملی از قبیل ارجاع، حذف، جایگزینی، ادات ربط و انسجام واژگانی نشان می دهد. از دیگرسوی، جرجانی از میان این عناصر، به طور خاص دو فصل از «دلائل الإعجاز» را به فصل و وصل اختصاص می دهد که می توان آن را معادل ادات ربط در نظریۀ انسجام هلیدی دانست. افزون بر این، عنصر «حذف» نیز از نگرگاه جرجانییکی از عناصر سازندۀ نظم است (سیدقاسم، ۱۳۹۳ش، ص۱۲۴).
تقابل/تضاد معنایییکی از عناصر رویکرد انسجام واژگانی است که در توصیف معنایی زبان به کار می رود. گرچه این آرایه را در نظریۀ نظم جرجانی راهی نیست؛ اما با نگاهی به کارکرد پیشینیان وی، می توان پیشینه و کاربرد اصطلاحی آن را به نخستین پژوهش های بلاغی و قرآنی اندیشمندان مسلمان پیوند داد. از این دانشمندان می توان به ابن رشیق قیروانی (۲۰۰۰م، ص۵۸۳) و ابوهلال عسکری (۱۹۵۲م، ص۳۳۷) اشاره کرد.
گفتنی است سبک تقابل/تضاد معنایی صرفاً یک سبک زبانی-بلاغی نیست که کارکرد آن در زیبایی آفرینی محدود شود؛ بلکه به ابزار کشف زیبایی و درک حقایق با هم بدل می شود. این ویژگی متناسب با گونۀ متمایز و برجستۀ بلاغت در قرآن است که در آن آرایههای ادبی و عناصر زیبایی آفرین و زینت بخش سخن در همه یا اغلب نمونه ها هماهنگ با شیوایی، روانی و سلاست کلام و در راستای تبیین معنی و تسهیل فهم آن برای مخاطب است. ازاین رو، شکوه بیان متن قرآنی تنها محدود به تصویریا بلاغت یا اطلاع رسانی نیست؛ بلکه در غیر از این امور نیز تجلی می یابد، مثل آنچه که به سبک نظم در حوزۀ تقابل معنایی تجسم می یابد.
براین اساس، آنچه در پژوهش حاضر موضوعیت دارد، بررسی و تحلیل نظم تقابلی دو واژۀ «أرض و سماء» بر پایۀ نظریۀ انسجام واژگانی هلیدی در دستور نقش گرا و تبیین آن با نام یکی از عوامل توازن و انسجام معنایی در گفتمان قرآنی است. اهمیت پژوهش پیش رو در این است که با تکیه بر یکی از راهکارهای پرمایۀ زبان شناسی نقش گرا تقابل معنایی دو واژۀ «أرض و سماء» و نظم تقابلی آن دو، مسئله ای علمی و دفاع پذیر است.
وانگهی با استفاده از روش تحلیل انسجام متنی می توان درک خواننده را نسبت به ظرافت های ترکیب پذیری و معنایی گفتمان قرآنی ارتقا داد و چشم اندازی به سوی الگو های پرمایۀ سبکی و زبانی عربی گونۀ قرآنی گشود. برخی از سوالاتی که دراین پژوهش به آنها پاسخ می گوییم، به شرح ذیل است:
۱٫ کارکرد زبانی و بلاغی تقابل معنایی در گفتمان قرآنی چیست؟
۲٫ چینش واژگان متقابل «أرض و سماء» بر اساس الگوی ترکیب پذیری چگونه ارزیابی می شود؟
۳٫ تغییر سبک زبانی در جایگزینی حالت جمع به جای حالت مفرد واژۀ «سماء» را چگونه می توان تبیین کرد؟
و فرضیه های درنظرگرفته شده از قرار زیر است:
-سبک تقابل/تضاد معنایی صرفاً یک سبک زبانی- بلاغی نیست که کارکرد آن در زیبایی آفرینی محدود شود؛ بلکه ابزار کشف زیبایی و درک حقایق با هم است. کاربست این سبک در قرآن جز با هدف بیان معنا صورت نگرفته و در ارتباط و انسجامی بی نظیر با بافت، نشان دهندۀ زیباترین ظرافت های معنایی است.
-در باب سوال دوم، فرض بر این است که چینش واژگان متقابل «أرض و سماء» بر پایۀ الگوی ترکیب پذیری، در اغلب آیات به شکل تقدیم «سماء» بر «أرض» نمود یافته که علت آن با بررسی عوامل بینامتنی توجیه پذیر است.
-و سوال آخر مبتنی بر این فرضیه است که تبیین تغییر سبکی در تغییر حالت جمع به جای حالت مفرد «سماء» با بررسی شیوه هایی از قبیل تأثیر بافت موقعیت امکان پذیر است.
پیشینۀ پژوهش
از جمله مطالعات و پژوهش های صورت گرفته در حوزۀ تقابل در زبان و به ویژه زبان عربی گونۀ قرآنی می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:
-کتاب بررسی زیبایی شناختی و سبک شناختی تقابل در قرآن اثر دکتر حسین جمعه که انتشارات سخن آن را با ترجمۀ دکتر سیدحسین سیدی در سال ۱۳۹۱ منتشر کرده است. مؤلف، کار را از بررسی ماهیت زیبایی شناختی و مفهوم تقابل آغاز کرده است و سپس با بررسی تطبیقی تقابل زیبایی شناختی در سورۀ «والضحی» بدان پایان می دهد.
-مقالۀ «گونه های تقابل واژگان در کاربست قرآنی»، از سیدمهدی میرزا بابایی و علیرضا قائمی نیا(۱۳۹۳)، نویسندگان این مقاله کوشیده اند، ضمن بیان مباحث نظری دربارۀ انواع تقابل واژگانی، به شواهد قرآنی آن نیز اشاره کنند.
-مقالۀ «التقابل اللفظی فی القرآن الکریم دراسه دلالیه» از دکتر یونس عبد مرزوک (بی تا)، نویسنده پس از بیان مباحث نظری، موضوع تقابل را در دو مبحث تقابل لفظی حقیقی و تقابل لفظی مجازی در قرآن بررسی می کند. وی در مبحث نخست، تقابل واژگان «هدی- ظلال، حق- باطل، حلال- حرام، صیف- شتاء و جوع- إطعام» و در مبحث دوم، تقابل واژگان «إحیاء- إماته، ظاهر- باطن، فقر- غنی و ایمان- شرک» را بررسی می کند.
در میان تمام این پژوهش ها، خلأ پژوهشی که نظم/چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» در گفتمان قرآنی آن هم با توجه به نظریۀ انسجام در زبان شناسی سیستمی- نقشی هلیدی (زبان شناسی نقش گرا) را بررسی کند، به چشم می خورد. ازاین رو، نویسنده بر آن شد، تا در پرتو مطالعات زبانی و متنی نوین از محدودیت های رویکرد سنتی فراتر رود و از پیوند تنگاتنگ مباحث سنتی رابطۀ متن و بافت با رویکردهای جدید، خوانش تازه ای از مبحث نظم تقابلی «أرض و سماء» در قرآن کریم به دست دهد و نقش چینش تقابلی این دو واژه را در ایجاد انسجام معنایی و توالی مفهومی تبیین کند. گفتنی است رویکرد این پژوهش، رویکردی زبان شناسانه و روش آن توصیفی- تحلیلی است.
۱٫ زبان شناسی نقش گرا
زبان شناسی نوین، بنیان های خود را بر پیش نهاده های فردینان دوسوسور استوار کرده است. در نگرگاه او واحد بررسی زبان شناختی عملاً «واژه» بود. گرچه در آثار پیشینیان متأثر از او «جمله» در مقام واحد بررسی زبان شناختی، جایگزین «واژه» گشت؛ اما این نگرش ذره گرایانهدر پژوهش های زبان شناختی همچنان حفظ شد. اوج پژوهش های «جمله-بنیاد»، نگرۀ زبان شناسی زایشی چامسکی است.
به باور چامسکی، زبان نه وسیله ای برای ارتباط، بلکه ابزاری برای تفکر و آیینۀ ذهن آدمی و درنتیجه دریچه ای برای دستیابی به جنبه هایی از ویژگی های ذاتی ذهن آدمی است. پس زبان شناسی، مطالعۀ علمی زبان برای فهم ویژگی های ذهن انسان است. ازاین رو، در این دانش زبانیعوامل غیرزبانی و اجتماعی را راهی نیست. و این چنین چامسکی با طرد عامل آگاهی انسان از سویی و عوامل اجتماعی از سویی دیگر، زبان را به یک نظام منطقی ساختگی فرو می کاهد و به ساحت آرمانی ای می رسد که هیچ متغیری بر آن مترتب نیست (رک: مهاجر و نبوی، ۱۳۷۶ش، صص۶-۶۸).
اما از دهۀ شصت به این سو، پدیدۀ «متن» با نام واحد تحلیل زبان شناختی مدّنظر قرار گرفت و تفکر «متن-بنیاد» در زبان شناسی رشد کرد و بالیدن گرفت و این خود واکنشی طبیعی در برابر نگرۀ به غایت ذهنی چامسکیایی بود. در همان دهه، کاربرد زبان نیز وارد قلمرو نظریه پردازی های زبانی شد و به زودی جایگاهی درخور یافت؛ اما پی آمدِ مهم تر این تحولات، زایش و بالش آن دسته از نگره های زبان شناختی بود که از منظری کاربردی به تمامی ساحت های زبان می نگریستند.
نمایندۀ شاخص نظریه های دستۀ اول، زبان شناسی زایشی چامسکی است که بدان اشاره شد و نمونۀ نوعی نگره های دستۀ دوم، زبان شناسی سیستمییا زبان شناسی سیستمی-نقشیSystemic-Functional Lingustics است که هلیدی آن را ساخته و پرداخته است.
درواقع، بنیاد نظریۀ نقش گرای نظام مند هلیدی بر اساس «بررسی زبان در کاربرد» استوار شده که طبق این دیدگاه هرنوع گزینش زبانی در صورتی نقش مند و معنادار است که در یک بافت، موقعیت اجتماعییا در دل یک فرهنگ به کار رفته باشد (عماش، ۱۴۳۲ق، ص۷).
هلیدی، زبان را به ویژه بر پایۀ نقش های اجتماعی آن مدّنظر قرار می دهد. به باور او صورت یا ساخت زبان از راه کاربردهای نقشی آن برای هدف های اجتماعی گوناگون شکل گرفته است؛ بنابراین زبان ابزاری است برای انتقال معنی و برقراری ارتباط میان افراد یک جامعه. در نتیجه، زبان نهادی اجتماعی و بخشی از نظام اجتماعی است. دراین راستا او معتقد است، زبان شناسی همچون شاخه ای از جامعه شناسی آن دسته از کنش های اجتماعی را بررسی می کند که بنیاد آن ها بر انتقال معنی با زبان استوار است. ازاین رو، قصد تحلیل گر نقش گرا از بررسی عناصر دستوری، نقشی و معنایی، بیشتر توضیح «نقش معنایی» آن هاست و صورت های زبانی و ساخت آن ها را نیز به منظور توضیح نقش معنایی بررسی می کند (فتوحی، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۷).
۲٫ نظریۀ انسجام
یکی از مهم ترین مباحث نظریۀ هلیدی، مبحث انسجام است. هلیدی و رقیه حسن در سال ۱۹۷۶م این نظریه را با نام(Cohesion in English) مطرح کردند. چندی بعد با افزودن مقولۀ هماهنگی انسجامی و پیوستگی، آن را بسط دادند. انسجام یک ابزار زبانیاست که ویژگی متنیت (بافتار) را فراهم می سازد و نیزیک مفهوم معنایی است که به روابط معنایی موجود در متن، اشاره می کند؛ بنابراین متن اگر متن باشد، باید برخوردار از یک ویژگی برجسته به نام انسجام باشد (Halliday, 1973, p33) .
انسجام، به مناسبات معنایی ای اشاره دارد که میان عناصر یک متن وجود دارند و با عمل آنها، تعبیر برخی از عناصر متن امکان پذیر می شود. این مناسبات به کلام یکپارچگی و وحدت می بخشند و آن را همچون متن از مجموعه ای از جمله های جداگانه و نامربوط متمایز می سازد.
عوامل انسجام در دو بخش ساختاری و غیرساختاری بررسی می شود. مؤلّفه های بخش ساختاری انسجام: توازن، بسط مبتدا –خبرواطلاعاتکهنهونواست. وانسجامغیرساختاری در سه بخش واژگانی، دستوری و آوایی بررسی می شود.
مؤلّفه های انسجام واژگانی دو مؤلّفۀ تکرار و هم آیی است. در مبحث تکرار، مقوله های هم معنایی، تکرار لفظی و معنایی، واژگان شامل و عمومی بررسی می شود. و در مبحث هم آیی، تضاد/تقابل معنایی و رابطۀ جزء به کل، جزء به جزء، شمول معنایی و… با دقت تحلیل می شود. اما در انسجام دستوری مقولات: جایگزینی، حذف، ارجاع و ادوات ربطی و در انسجام آوایی مباحث جناس، سجع و موازات بررسی می شود (محمد، ۲۰۰۷م، ص۱۰۵).
نکتۀ شایان ذکر در این قسمت، رابطۀ انسجام و چگونگی کارکرد آن با توجه به سبک های مختلف گفتاری و نوشتاری است. گرچه عوامل انسجام، ابزارهایی زبانی هستند که کاربرد آنها در هر متنی اجتناب ناپذیر است؛ اما بدین معنا نیست که هنرمند در کمیتیا کیفیت استفاده از آن ملزم به قاعده یا دستوری خاص باشد. به بیان دیگر، زبان شناسی متن این نیست که آیا عوامل انسجام، تداوم جملات را ایجاد کرده است یا نه؛ بلکه سوال اصلی این خواهد بود که چرا و چگونه متن از این عوامل بهره برده و چگونه با کاربرد این ادوات به پیوستگی دست یافته است (أبوخرمه، ۲۰۰۴م، ص۸۳).
۳٫ انسجام واژگانی
این نوع انسجام، مبتنی بر رابطه ای است که واحدهای واژگانی زبان به لحاظ محتوای معنایی شان با یکدیگر دارند و متن با این روابط می تواند تداوم و انسجام به خود بگیرد (مهاجر و نبوی، ۱۳۷۶ش، ص۶۸)؛ بنابراین واژه ها فقط با نام «ظروف معنا» یا ایفاکنندۀ «نقش های معنایی» در جملات محسوب نمی شوند؛ بلکه می توانند با واژه های دیگر «رابطه» داشته باشند. انسان برای تبیین معنایی واژگان، معنای هر واژه را نه از لحاظ مختصه های مؤلّفه ای، بلکه بر حسب رابطۀ آن واژه با واژه های دیگر مدّنظر قرار می دهد (یول، ۱۳۸۹ش، ص۱۴۵). این رویکرد که روابط واژگانی نامیده می شود، صورت های گوناگونی دارد که تنها به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
۳-۱٫ تضاد معنایی
رابطۀ واژگانی «تضاد» زمانی است که دو یا چند واژه با شیوه های مختلف در تقابل و یا تضاد با یکدیگر باشند. به اعتقاد «پالمر» اغلب تصور می شود که تضاد معناییAntonymy نقطۀ مقابل هم معنایی است؛ لیکن هریک از این دو مقوله از پیکرۀ کاملاً متفاوتی برخوردار است؛ زیرا زبان ها الزاما محتاج واژه های مهم معنا نیستند؛ ولی تضاد معنایییکی از ویژگی های نظام مند و بسیار طبیعی زبان است (۱۹۷۶م، صص۷۸-۷۹).
۳-۲٫ هم معنایی
«هم معنایی»Synonymy(ترادف) درواقع، کاربرد واژگانی است که دارای معناییکسان هستند؛ ولی در صورت کامل با هم متفاوتند. هم معنایی وقتی ممکن است که بتوان به جای جزء یا اجزایی از یک زنجیرۀ زبانی، جزء یا اجزای دیگری نهاد، بدون اینکه معنی زنجیره تغییریابد (لاینز، ۱۹۸۰م، ص۷۳). یافتن دو هم معنای کامل، دشوار و بسیار نادر است. وقتی دو واژه معانییکسان دارند، به نظر می رسد که یکی از آنها با کسب مشخصۀ معنایی اضافی و تمایزدهنده به جدایی از دیگری می گراید.
تفاوت های موجود میان واژه های هم معنا، برخاسته از کاربردهای لهجه ای، سبکی (ادبی، غیرادبی و غیره)، گونه ای (گفتاری، نوشتاری، رسمی، غیررسمی) و… است و به همین سبب معنی شناسان معتقد به هم معنایی مطلق در میان واژه ها نیستند؛ بلکه از هم معنایی گونه ای مثل: مادرندر در گونۀ خراسانی و نامادری در گونۀ تهرانی، سبکی مانند: زن-خانم-ضعیفه-اهل، عاطفی مانند: دوست-یار، بافتی مانند: خراب-فاسد و هم معنایی عام و خاص مانند: ماشین-اتومبیلیاد می کنند.
۳-۳٫ شمول معنایی
در زبان شناسی، شمول معناییHyponymy (تضمّن) به حالتی اشاره دارد که معناییک واژه به طور کامل با یک واژۀ دیگر که معنای فراگیرتریدارد، پوشش داده شود (Palmer, 1976, p76). برای نمونه معنای «میخک» با معنای «گل» پوشش داده می شود و معنای «گنجشک» با معنای «پرنده».
در این نمونه ها واژۀ میخک و گنجشک واژه های زیرشمولhyponym و گل و پرنده واژه های فراشامل hypernym نامیده می شوند. واژه هایی که تحت یک واژۀ کلی (بالاتر) قرار گرفته اند، واژه های هم شمول co-hyponym نامیده می شوند (صفوی، ۱۳۸۷ش، ص۱۰۰)؛ بنابراین کلمه های گوسفند و گوزن که هردو تحت معنای حیوان قرار دارند، کلمه هایی هم شمول اند. واژۀ حیوان نیز در اینجا واژه ای فراشامل است.
۴٫ تقابل معنایی
انسجام واژگانی، همانطور که گفته شد، اثر منسجمکننده در متن دارد و برای اهداف متنی به کار میرود. در میان فرایندهای اصلی زبانی که انسجام واژگانی شناسایی شده اند، تقابل معناییSemantic Opposition از جملۀ آن هاست. آنچه در جستار پیش رو، موضوعیت دارد، چینش واژگان متقابل «أرض وسماء» است که پیش از بررسی و تحلیل آن، درنگی کوتاه بر مسئلۀ تقابل، ناگزیر می نماید.
اصطلاح تقابل معنایی به هنگام بحث دربارۀ مفاهیم متقابل یا در اصطلاح سنتی، معانی متضاد واژه ها به کار می رود. بحث این گونه را در «العمده» قیروانی می توان دید. صاحب العمده بیان داشته است که تقابل جمع آوری دو لفظ متضاد است و اگر واژگان متقابل از دو لفظ فراتر روند، مقابله است. وی به خوبی بیان داشته که مقابله بیشتر به اضداد است (ابن رشیق قیروانی، ۲۰۰۰م، ص۵۸۳). این نگرگاه از سخنان صاحب «الصناعتین» نیز مفهوم است. (عسکری، ۱۹۵۲م، ص۳۳۸).
گفتنی است در معنی شناسی نوین متعمداً از اصطلاح تقابل Opposition به جای تضاد Antonymy استفاده می شود؛ زیرا تضاد صرفاً گونه ای از تقابل به حساب می آید (صفوی، ۱۳۸۷، ص۱۱۷).
بی شک، زرکشی در نظریه پردازی و تطبیق نمونه های تقابل از معنی شناسان معاصر پیشی گرفته است. تقابل از نظر او به تضاد نزدیک است؛ اما کاملاً به آن شبیه نیست؛ چون هم در اضداد رخ می دهد و هم در غیر آن. تقابل در بیش از دو بافت متقابل هم یافت می شود. از نظر او، تقابل بر سه قسم است: نظیری/همگن، مانند: چرت-خواب ﴿اللَّهُ لاإِلهَ إِلاَّهُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاتَأْخُذُهُ سِنَه وَ لا نَوْمٌ﴾ (بقره: ۲۵۵)،نقیضی/دو نقیض، مانند: خواب-بیدار﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾ (کهف/۱۸) وخلافی/دو مخالف، مانند: هدایت-شر ﴿وَأَنَّالانَدْرِیأَشَرٌّأُرِیدَبِمَنْفِیالْأَرْضِأَمْأَرادَبِهِمْرَبُّهُمْرَشَداً﴾، (جن/۱۰) (زرکشی، ۱۹۵۷م، ج۳، ص۴۵۹).
در توضیح تقابل دو واژۀ «هدایت-شر» باید گفت: مفهوم متضاد «رشداً/هدایت»، «الغی/ضلالت» و متضاد «شر»، «خیر» است؛ اما «رشداً» بر اساس مؤلّفۀ معنایی خود متضمن معنای خیر و خوبی است، همان طور که «الغی» به طور ضمنی بر شر و بدی دلالت دارد. ازاین رو، می توان آن ها را نقطۀ مقابل یکدیگر قرار داد. در معنی شناسی معاصر این گونه از تقابل، «تقابل ضمنی»Connotational Opposition نام گرفته است.
تقابل معنایی گونه های متفاوتی را شامل می شود. نوعی از تقابل معنایی وجود دارد که نفییکی اثبات دیگری است و اصطلاحاً بدان تقابل شدید/حاد اطلاق می شود (یول، ۱۳۷۴ش، ص۱۴۱)، مثل زن و مرد، روشن و خاموش، باز و بسته؛ اما در نوع دیگری از تقابل معنایی، واژگان صفت هایی درجه بندی شده اند، مانند: سرد- سردتر- گرم –گرم ترونفییکی دلیل بر اثبات دیگری نیست. صورت هایی مثل: سرد و گرم، پیر و جوان، بزرگ و کوچک، زشت و زیبا را دارای رابطۀ تضاد مدرج می نامند. اگر بگوییم هوا سرد نیست به این معنا نیست که الزاماً هوا گرم است. گونۀدیگر تقابل را تقابل دوسویه می نامند؛ زیرا رابطه ای دوسویه میان آنها وجود دارد، مثل زن و شوهر، خرید و فروش، زد و خورد. نوع دیگری از تقابل نیز با پسوند منفی ساز ساخته می شود، مانند آگاه و ناآگاه، باشرف و بی شرف، بهداشتی و غیربهداشتی (خولی، ۲۰۰۰م، صص۱۱۶-۱۲۰).
در گونۀ دیگری از تقابل معنایی، اگر یک واژه در بسته های دوتایی و به صورت زوج های روبرو ملاحظه شود، هر واژه می تواند امتداد و جهت مخالف واژۀ دیگر به شمار آید. درنتیجه این واژگان دوتایی در تقابل متقاطر با یکدیگر خواهند بود، مثل: شمال-جنوب، بالا-پایین، آسمان-زمین و…. بدین تقابل، تقابل متقاطر گویند (خولی، ۲۰۰۰م، ص۱۱۸ و صفوی، ۱۳۸۷ش، ص۱۲۱).
۵٫ نظم واژگان متقابل «أرض و سماء» در قرآن
واژگان متقابل «أرض و سماء» به طورکلی در ۲۲۸ آیه با هم به کار برده شده اندکهدر ۲۰۸ آیه «سماء» یا «سموات» بر «أرض» مقدم شده و در ۲۰ آیه «أرض» بر «سماء» پیشی گرفته است. نکته ای که در تمامی این آیات دیده می شود، آن است که خداوند وقتی می خواهد از علم یا قدرت خود سخن بگوید، از مثال های آسمان و زمین استفاده می کند.
پیش از بررسی رابطۀ معنایی این دو واژه در قرآن، ذکر این نکته ضروری و اجتناب ناپذیر می نماید که تحلیل زبانی حاضر، در جهت تبیین انسجام مفهومی و توالی معنایی حاصل از این رابطۀ معنایی (تقابل)، بر اساس الگوی ترکیب پذیری «أرض وسماء» در گفتمان قرآنی عمل خواهد کرد. بدین نحو که تقابل معنایی این دو واژه، در دو بخش «تقدیم أرض بر سماء» و «تقدیم سماء بر أرض» با دقت بررسی می شود، تا دلایل معنی شناختی ورای تغییر در چینش این واژگان آشکار شود.
مراجع
القرآن الکریم.
آلوسی، سیدمحمود (۱۴۱۵ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالبارئ عطیه، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن رشیق القیروانی، أبوعلی الحسن (۲۰۰۰م)، العمده فی صناعه الشعر ونقده، حققه الدکتور النبوی عبدالواحد شعلان، القاهره: مکتبه الخانجی.
ابن عاشور، محمدبن طاهر (۱۹۸۴م)، التحریر والتنویر، تونس: الدار التونسیه للنشر، ط العاشره.
ابن فارس، أبوالحسین أحمد (۱۴۲۹ق)، معجم مقاییس اللغه، تصحیح محمد عوض مرعب و فاطمه محمد أصلان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
أبوخرمه، عمر (۲۰۰۴م)، نحو النص نقد النظریه وبناء أخری، الأردن: إربد، عالم الکتب الحدیث.
توحیدلو، اکبر (۱۳۸۹)، جمله شناسی قرآن با تکیه بر تقدیم و تأخیر عبارات، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
خولی، محمدعلی (۲۰۰۰م)، علم الدلاله (علم المعنی)، عمان: دارالفلاح للنشر والتوزیع.
الدرویش، محی الدین (۱۴۱۲ق)، إعراب القرآن الکریم وبیانه، دمشق: الیمامه للطباعه والنشر والتوزیع، ط الثالثه.
راغب الإصفهانی، أبوالقاسم حسین بن محمد (۱۴۲۶ق)، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، قم: طلیعه النور.
زرکشی، الإمام بدرالدین (۱۹۵۷م)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد أبوالفضل إبراهیم، القاهره: مکتبه دارالتراث.
سادات الحسینی، راضیه سادات و همکاران (۱۳۹۵ش)، «بررسی و تحلیل نظریۀ نظم عبدالقاهر جرجانی در پرتوی نظریۀ نقش گرای هلیدی»،جستارهای زبانی، دورۀ هفتم، ش ۲ (پیاپی۳۰).
سیدقاسم، لیلا و روح الله هادی (۱۳۹۳ش)، «ﺑﺮرﺳﯽﻫﻤﺎﻧﻨﺪی ﻫﺎیﻧﻈﺮﯾﺎتﻋﺒﺪاﻟﻘﺎﻫﺮﺟﺮﺟﺎﻧﯽ در ﮐﺎرﺑﺮدﺷﻨﺎﺳﯽِ زﺑﺎن و ﻧقش گراییﻫﻠﯿﺪی»،مجلۀ ادب پژوهی، ش۲۸٫
شریف لاهیجی، بهاءالدین محمد شیخ علی (۱۳۶۳ش)، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
صفوی، کورش (۱۳۸۷ش)، درآمدی بر معنی شناسی، تهران: انتشارات سورۀ مهر، چ سوم.
طباطبائی، سیدمحمدحسین (۱۴۱۷ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بالحوزه العلمیه بقم، ط الخامسه.
طبرسی، الفضل بن الحسن (۱۴۱۳ق)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، چ سوم.
عباس، محمد (۱۳۸۷ش)، عبدالقاهر جرجانی و دیدگاه های نوین در نقد ادبی، ترجمۀ مریم مشرف، تهران: نشر چشمه.
عبدالرؤوف، حسین (۱۳۹۰ش)، سبک شناسی قرآن کریم (تحلیل زبانی)، ترجمه پرویز آزادی، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(علیه السلام).
العسکری، أبوهلال (۱۹۵۲م)، کتاب الصّناعتین الکتابه والشعر، تحقیق علی محمد البجاوی و محمد أبوالفضل إبراهیم، القاهره: دارإحیاء الکتب العربیه.
عماش، محمد کاظم (۱۴۳۲ق)، جهود هالیدی فی الاتجاه الوظیفی، العراق: جامعه بابل، کلیه الدراسات القرآنیه.www.uobabylon.edu.iq
غرطانی، أحمد بن ابراهیم (۲۰۰۶م)، ملاک التأویل، محقق: عبدالغنی محمدعلی الفاسی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
فتوحی رود معجنی، محمود (۱۳۹۰ش)، سبک شناسی؛ نظریه ها، رویکردها و روش ها، تهران: نشر سخن.
فخر الرازى، محمد بن عمر (۱۴۲۰ق)، مفاتیح الغیب، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، ط الثالثه.
قائمی نیا، علیرضا (۱۳۹۰ش)، معنی شناسی شناختی قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.
گنابادی، سلطان محمد (۱۴۰۸ق)، بیان السّعاده فی بیان العباده، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ط الثانیه.
لاینز، جان (۱۹۸۰م)، علم الدلاله، ترجمه مجید عبدالحلیم الماشطه، العراق: جامعه البصره.
محمد، عزه شبل (۲۰۰۷م)، علم لغه النص، القاهره: مکتبه الآداب، ط الثانیه.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (۱۳۸۲ش)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چ بیست و یکم.
مهاجر، مهران و محمد نبوی (۱۳۷۶ش)، به سوی زبان شناسی شعر؛ ره یافتی نقش گرا، تهران: نشر مرکز.
یول، جورج (۱۳۸۹ش)، بررسی زبان، ترجمه علی بهرامی، تهران: نشر رهنما.
— (۱۳۷۴ش)، نگاهی به زبان؛ یک بررسی زبان شناختی، ترجمۀ نسرین حیدری، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت).
Halliday, M.A.K. (1973), Explorations in the Functions of Language, London: Edward Arnold, Review by M. Gregory, Journal of Linguistics
Palmer, F.R, (1976), Semantics: A new outline, London: Cambridge University Press
نویسندگان:
کبری راستگو: استادیار دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده تربیت مدرس قرآن، مشهد، ایران
مریم نخعی: کارشناس ارشد تفسیر قرآن مجیددانشکدۀ تربیت مدرس قرآن، مشهد، ایران
فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن بهار و تابستان ۱۳۹۶
ادامه دارد…
سامانه پیامک : ۳۰۰۰۸۸۳۰۳۰۳۰۰۰پست الکترونیک: info@zakernews.ir